خادِمُ الزَهراء(سربازآقا)
زمزمه هایی از دل برای آقای منتظر ...







شهریور 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        





من که نتوانستم باری از روی دوش مولایم بردارم، مینویسم شاید به واسطه قلمم راهی برا ظهور نزدیک گردید.. (یا زهرا)



جستجو




 
  دلنوشته های من(جهاد) ...

•••
حیف و صد حیف زمانی، #مادر را با چادرش
می‌شناختیم، با روسری گره خورده زیر گلویش، با ادب و متانتش با وقار و سکوتش، با حیایی که ارزش زن و مادر بودنش را صد چندان زیباتر می‌کرد.

با کودکی که با عشق زیر چادرش می‌گرفت تا مبادا از باد حوادث آسیبی ببیند
و دست کودکی دیگر که گره خورده بود به لای چادرش و سرشار بود از حس زیبای #مِهر_مادری …

چه گذشت بر ما؟ به کجا می‌رویم ؟؟؟

چادرها که کنار رفت، واژه‌ی #مادر هم سقوط کرد در پرتگاه بی‌ اصالتی ، در چاله‌ی بی حیایی،

از مادر مژه‌هایی چسب زده، ناخن‌هایی کاشته شده و صورتی رنگی باقی ماند..
که نه رنگی از محبت داشت،نه رنگی از خدا …!!

کودک هم از آغوش مادر محو شد
جایش سگی_فانتزی با هزینه‌ای گزاف جانشین شد.
پیراهن گلداری که زمانی تمام وجود مادر را مزین و مستور می‌کرد آب رفت!

عریانی و بدن نمایی شد هنر،
هرزگی شد کلاس،
بی غیرتی شد آزادی
دست در دست نامحرم شد حرم…
و آغوش شد آغوش رایگان
#زن_زندگی_آزادی
یا
به واقع #زن_هرزگی_بردگی

براستی بهشت زیر پای
کدامین مادر است ؟؟😔

و کدام مرد از دامن چنین زنانی
به معراج خواهد رسید ؟؟؟💔

آیا وقت آن نرسیده که واژه‌ی زیبای مادر و زن را با حیا و حریم،حرمت دهیم ؟؟؟

و جای این دنیازدگیِ اهریمنی، اندکی خوی الهی خود را پرورش دهیم؟!
و با پوشش مناسب، به خود ارزش دهیم؟؟

حواسمان باشد ارزشهایمان را با چه بی ارزشی هایی عوض میکنیم…

 

موضوعات: دلنوشته های من(جهاد)
[پنجشنبه 1404-05-30] [ 06:19:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  دلنوشته های من(جهاد) ...

‌••
تا چشم فرو بستیم
صبح از را رسیده بود و تا چشم باز کردیم شب کنارمان نشسته بود و نیشخند میزد.
حکایت زندگی انگار همین است.
گذشتن و دویدن و نرسیدن و رسیدن‌های ناتمام.
آدمیزاد در این جهان پهناور هر اندازه که بیشتر تلاش کند، زودتر به آخر ماجرای حیات خویش می‌رسد…
انتهای مسیر خوش است، اگر هدف انسان والا باشد و عمر را صرف محبوبی لایق کرده باشد. واِلا به نقطه‌ی پایان که برسد جز کوهی حسرت و بغض و اندوه، چیزی در دست ندارد.

• ثروت انسان به ایمان و اعتقاد اوست.
به حیا و عفت و ادب او در طول حیات خویش.
وگرنه تمام این دنیا را هم که به نام آدمی بزنند در انتهای مسیر پشیزی نمی‌ارزد.

خوشا به حال بزرگانی که گرگ و میش هوا را دیدند و به عبادت پرداختند و تا بلندای شب به کار و جهاد و رسیدگی به امور جهان اسلام پرداختند.
حیاتِ آدمیزادانی‌ چون من که مفت نمی‌ارزد!
این خوردن ها و خوابیدن ها و بی‌دغدغگی‌ها، آخرت و عاقبت انسان را به نقطه‌ی منفوری می‌کشاند. خدا به خیر کند!

•آخرین پنجشنبهٔ مردادماه 1404

 

موضوعات: جهاد تبیین, دلنوشته های من(جهاد)
 [ 06:15:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت