سفر،
صحنهٔ کسب تجربیات و خاطرات و اتفاقاتِ جذاب و بیاد ماندنی ست.
آنچه امروز زیر قلمم به رشتهٔ تحریردر می آید، مسألهٔ مبتلا به جامعه امروز ماست در فضای مجازی، مسأله #بلاگرها… 👩‍💻
معضلِ استایل حجاب ها نه،
آن دسته از همان هایی که در فضای مجازی، جشن های ماهگردِ آشنایی و ازدواج و میهمانی های آنچنانی و خرج و برج های تجملاتی و این دسته موارد که گفتنش فایده اثر ندارد چون بارها دیده ایم و گوشِ موبایل هایمان از صدای تجملاتشان کر شده.
دوستی ما با یکی از این بلاگرهای معروف شکل گرفت.
پیجش را با هیجان و همراه با غرور برایم زیر و رو میکرد و با آب و تاب، زندگی‌ش را برایم شرح میداد.
اینها برای نوشتنم مهم نیست، به آنچه میخواهم برسم این‌ست که:👇
۲۲دارد.برای بلاگری به زیارت نیامده.
پسر بچهٔ دوساله اش را که هدیهٔ امام حسین بود را به آغوش کشیده بود تا برای ادای نذرش به حرم بیاورد.
بعد از سه روز آشنایی لب به درد و دل گشود.
جامعهٔ ما وقتی به سمتِ زیستِ مجازی می‌رود نه میفهمی زندگی و همسر و بچه چیست؟ اعتقاد و معرفت الهی چیست؟ که بودی که به اینجا رسیدی؟و اصلا به کجا میخواهی برسی،خودت نه،این زیستِ جدید تورا به کجا میخواهد برساند.

اینها صحبت‌های بلاگر جوان ماست.
دخترِ ۲۲ساله ای که قرص اعصاب مصرف می‌کند.مادر۴۲ساله‌ش با افتخار زندگیِ این دختر را برای همه روی دایره میریزد.از سن ۱۵ سالگی چه مسیری را پیش رفت که با فردی با فاصله سنی 15سال بزرگتر از خودش،با خواست و اصرارخودش ازدواج کرد.
پسربچهٔ ۲ساله جز پرخاشگری و دعوا و جیغ زدن چیزی بلد نیست و این مادر و مادربزرگ هم در جواب این رفتارِ کودک، کاری جز کتک انجام نمی‌دهند.😔

متأسفانه این افراد،
در کنار الگوهای غربی و سلبریتی های ما،شده اند الگوی نوجوانان و جوانانِ ما، که آنچه در ظاهر زندگی‌شان هویداست،در باطن زندگی‌شان نیست و مثل خوره،به جان آرامش و خوشبختی ‌شان افتاده.

مفهوم خانواده برای ما ارزشمند و مهم است‌.دلم به حال این زندگی سوخت.

ادامهٔ تحریرم را باز میگذارم تا هرکس تحلیل یا نقطه نظری دارد بفرماید.
این داستان،داستانِ مشترک بسیاری از زندگی هاست که تخت تأثیر این زندگی ها قرار میگیرند و ….

موضوعات: جهاد تبیین
[پنجشنبه 1404-05-30] [ 06:21:00 ب.ظ ]